جدول جو
جدول جو

معنی طاش کبری زاده - جستجوی لغت در جدول جو

طاش کبری زاده
(کُ را دَ / دِ)
از فضلای نامی کشور ترکیه است که در قرن دهم میزیسته. وی را کتابی است بنام شقائق النعمانیه فی علماءالدوله العثمانیه، در پایان کتاب مزبور، ترجمه احوالی ازخود نوشته که ترجمه آن در ذیل درج میگردد. فاضل مزبور نام و نسب خود را بدین نحو ذکر کرده: و انا العبد الضعیف الذلیل، المحتاج الی رحمه ربه الجلیل، احمد بن مصطفی بن خلیل، عفی الله عنهم بکرمه الجمیل، و لطفه الجزیل، المشتهر بین الناس به طاش کبری زاده، جعل الله الهدی والتقوی زاده، و اوفر کل یوم علمه و زاده، حکایت کرد پدرم که ماهی پیش از تولد من، آهنگ سفری از بروسه به آنقره کرده بود، در آن شبی که فردای آن عازم آنقره میبود، پیری خوش چهره را در خواب دیده که بدو گفته بود: ترا بشارت باد که بدین زودی حق عز اسمه ترا پسری عطا خواهد فرمود، او را احمد نام نه، پدرم خواب خویش را برای مادرم نقل میکند، و سپس بصوب آنقره عازم میگردد. شب چهاردهم ماه ربیع الاول سال 901 ه. ق. از کتم عدم به عالم هستی قدم نهادم. و چون بسن رشد رسیدم با مادرم به آنقره رهسپار شدیم، در آنجا بقرائت کلام الله مشغول شدم، پدرم در همان اوقات مرا به ’عصام الدّین’ ملقب و به ’ابوالخیر’ مکنی ساخت. برادری هم داشتم که نامش محمد، لقبش نظام الدین، و کنیه اش ابوسعید، و دو سال از من بزرگتر بود، چون من و برادرم قرآن را ختم کردیم با پدر و مادر و برادر بشهر بروسه باز گشتیم. پدر، ما را پاره ای از لغت عرب آموخت، و سپس پدرم را مسافرتی به اسلامبول پیش آمد، و مرا بعالم عامل علاءالدین ملقب به یتیم سپرد - ترجمه احوال این عالم را در کتاب شقائق النعمانیه ایراد کرده ام - نزد او کتاب مختصری که نام آن مقصود و در علم صرف بودبخواندم، و نیز صرف را از کتاب مختصر عزالدین زنجانی، و مختصر مراح الارواح نزد وی فرا گرفتم از علم نحومختصر المائه شیخ امام عبدالقادر جرجانی، و کتاب مصباح تألیف امام مطرزی، و کتاب کافیۀ علامه ابن حاجب را نیز نزد عالم مذکور بپایان رساندم، و متون کتب مزبور را بمشارکت برادرم از بر داشتیم. سپس شروع کردیم بخواندن کتاب وافیه، شرح بر کافیه، و چون بمباحث مرفوعات آن کتاب رسیدیم، عم من، قوام الدین قاسم بشهر بروسه آمد، و در مدرسه مولی خسرو بتدریس اشتغال ورزید. من و برادرم مباحث مرفوعات را نزد عم خویش در همان مدرسه بپایان رساندیم، و خواستیم مباحث مجرورات را شروع کنیم، برادرم را بیمارئی مزمن روی داد. از من خواهش کرد تا آنگاه که وی از بیماری برنخیزد من درس خواندن را تعطیل کنم، منهم مسئول وی را مقرون به اجابت داشتم، و با اینحال در مدت بیماری برادر، کتاب هارونیه را که آن نیز در علم صرف است، و الفیۀ ابن مالک را که در نحو است، نزد عم خویش خواندم، و چون ازحفظ کردن هر دو کتاب فراغت یافتم، برادرم به سال 914 هجری قمری فرمان یافت. پس از این پیشامد، بخواندن ضوءالمصباح نزد عّم خویش شروع کردم، و از آغاز تا انجام آن کتاب را بخّط خود نبشته و در نهایت اتقان در تصحیح آن کوشیدم. سپس علم منطق را از مختصر ایساغوجی وشرح آن که از حسام الدین گاتی است با قسمتی از شرح شمسیه که شارح آن علامۀ رازی میباشد، نزد عم خویش خواندم. در این هنگام پدرم از اسلامبول بشهر بروسه بازگشت، و در مدرسه حسینیۀ آماسیه مشغول تدریس گردید، ازینرو شرح شمسیه را از اول تا به آخر آن باحواشی که سید شریف بر آن کتاب نوشته بعلاوۀ کتب مفصلۀ شرح العقائد علامۀ تفتازانی با حواشی مولی خیالی بر آن، و شرح هدایهالحکمه از مولانازاده و حواشی مولی خواجه زاده بر آن، و شرح آداب البحث از مولانا مسعود رومی، و شرح طوالع از علامۀ اصفهانی از آغاز تا انجام، با حواشی سید شریف بر آن، و بعضی از مباحث حاشیۀ شرح مطالع از سید شریف را نزد پدر خویش در نهایت دقت خواندم. در این هنگام پدر مرا گفت: آنچه بر گردن من حق داشتی ادا کردم، و زین پس با تست که بدانچه صلاح خویش باشد اقدام ورزی، و بعد از آن تاریخ، پدرم تا زمانی که در قید حیات بود حرفی هم بمن نیاموخت. آنگاه نزد دائی خویش، حواشی شرح تجرید سیدشریف را از ابتدای کتاب تا مبحث وجوب و امکان در کمال تدقیق و اتقان خواندم، و شرح مفتاح سید شریف را از اول مبحث مسند تا آخر مبحث فصل و وصل، نزد عالم فاضل مولی محیی الدین فناری فراگرفتم. شرح مواقف سیدشریف را از آغاز الهیات تا مبحث نبوات با نهایت دقت نزد عالم فاضل مولی محیی الدین سیدی محمد قوجوی خواندم. تفسیر سورۀ نباء از تفسیر کشاف را هم نزد محمد قوجوی فراگرفتم. سپس نزد عالم فاضل کامل، مولی بدرالدین محمود، پسر قاضی زادۀ رومی، مشهور به میرم چلبی کتاب فتحیه را خواندم که در علم هیئت است و مؤلف آن مولی علی قوشچی است و در همان تاریخ هم بر آن شرح مینوشت. مؤلف مزبور پس از آنکه از شرح آن کتاب فراغت یافت، آن را برسم تحفه تقدیم سلطان سلیم داشت. سلطان نیز در ازاء این خدمت، منصب قضای عسکر آناطولی را بمشارالیه تفویض کرد - قسمتی از صحیح بخاری، و اندکی از کتاب الشفاء قاضی عیاض، وعلم جدل و خلاف را نزد عالم کامل شیخ محمد تونسی المولد مشهور به مغوشی آموختم، و با او در علوم عقلیه و عربیه مباحثۀ بسیاری داشتم، تا حدی که مرا اجازت شفاهی و کتبی داد که تفسیر و حدیث و سائر علوم، و همگی آنچه را که روایت آن جایز و مقرون به صحّت باشد از او روایت کنم. و وی از شیخ خویش، ولی الله ، شهاب الدین احمد البکی المغربی، روایت کند، و شیخ احمد از شیخ خود، حافظ المشرقین، امیرالمؤمنین فی الحدیث، شهاب الدین احمد بن الحجر العسقلانی ثم المصری روایت کند. در علم تفسیر و حدیث از پدر خود نیز اجازت روایت دارم. پدرم از پدر خویش، و جدم از مولی یگان، و او از مولی النکساری، و او از جمال الدین آقسرائی و از شیخ اکمل روایت پدرم کند. از طریق دیگر، تفسیر و حدیث را از مولی خواجه زاده، و او از مولی فخرالدین العجمی المفتی، و او از مولانا حیدر، و او از مولانا سعدالدین تفتازانی روایت کند. سومین اجازتی که مراست در علم تفسیرو حدیث، اجازتی است که از مولی الفاضل، سیدی محیی الدین القوجوی در دست دارم، قوجوی از استاد خویش، عالم عامل، فاضل کامل، مولی حسن چلبی الفناری، روایت کند، و فناری از شاگردان شیخ شهاب الدین، احمد بن الحجر بوده است. نخستین بار در اواخر ماه رجب سال 931 هجری قمری در مدرسه دیمهتوقه بسمت مدرسی تعیین شدم، و در آنجا به تدریس شرح تلخیص (مطول) از اول قسم بیان تا بحث استعاره، و تدریس حواشی شرح تجرید، تا آخر مباحث امور عامه، و تدریس شرح فرائض سیدشریف پرداختم. سپس در اوائل ماه رجب 933 هجری قمری در مدرسه مولی حاج حسن در شهر اسلامبول بمدرسی منصوب شدم، در آن مدرسه شرح وقایۀ صدرالشریعه را از ابتدای کتاب تا کتاب بیع، و شرح مفتاح سیدشریف را از اول کتاب تا مبحث ایجاز واطناب، و حواشی شرح تجرید را از مباحث امور عامه تامباحث وجوب و امکان درس گفتم. کتاب مصابیح را که درعلم حدیث است در آنجا دو نوبت نقل کردم، و چون نقل کتاب مزبور خاتمه یافت، پدرم بجوار رحمت حق پیوست. (در شهر اسلامبول: هنگام نیم چاشت، روز دوازدهم ماه شوال به سال 935 هجری قمری). در اوائل ماه ذی الحجۀ سال 936 به سمت استادی مدرسه اسحاقیه اسکوب تعیین شدم، و بدانجا انتقال یافتم، در آن مدرسه نیز کتاب مصابیح را از آغاز تا انجام نقل کردم همچنین کتاب مشارق رااز اول تا به آخر در ماه رمضان، کتاب توضیح را از ابتدا تا انتها، شرح وقایۀ صدرالشریعه را از اول کتاب بیع تا پایان کتاب، شرح فرائض سیدشریف را تماماً، شرح مفتاح را از اول فن بیان تا آخر کتاب در مدرسه اسحاقیۀ اسکوب درس گفتم. از آن پس به اسلامبول رهسپار شدم و در روز هفدهم ماه شوال 942 در مدرسه قلندرخانه بسمت استادی نائل آمدم، در آنجا نیز کتاب مصابیح را از ابتدا تا کتاب بیع نقل کردم و شرح مواقف را از اول مبحث وجوب و امکان تا مبحث اعراض، و پاره ای ازوقایۀ صدرالشریعه و مختصری از شرح مفتاح سیدشریف را در آن مدرسه درس گفتم، در روز بیست و یکم ربیع الاول 944 مرا از مدرسه قلندرخانه به مدرسه مصطفی پاشای وزیر انتقال دادند، کتاب مصابیح را از کتاب بیع تابه آخر کتاب در آن مدرسه نقل کردم وز آن پس بتدریس کتاب هدایه مشعول شدم، بمبحث زکوه که رسیدم، پاره ای از مباحث از اول الهیات شرح مواقف را نیز در آن مدرسه درس گفتم، بعداً در تاریخ 4 ذی القعده 945 به یکی از دو مدرسه مجاور به ادرنه انتقال یافتم. در آنجا بروایت صحیح بخاری شروع کردم و یک جلد از مجلدات نهگانه آن کتاب را در آن مدرسه تدریس کردم، کتاب هدایهرا نیز از اول کتاب زکوه تا آخر کتاب حج و کتاب تلویح را از آغاز کتاب تا تقسیم اول آن در آن مدرسه درس گفتم، سپس در 23 ربیع الاول سال 946 هجری قمری به یکی از مدارس هشتگانه منتقل شدم، نقل صحیح بخاری و اتمام آن در دو نوبت در آن مدرسه صورت گرفت، تفسیر سورۀ بقره از تفسیر بیضاوی را نیز در آن مدرسه درس دادم. کتاب هدایه را از اول کتاب نکاح تا کتاب بیوع و کتاب تلویح را از تقسیم اول تا مباحث احکام هم در آن مدرسه تدریس کردم. در تاریخ یازدهم شوال سال 951 ب مدرسه سلطان بایزیدخان که واقع در ادرنه است منتقل شدم، ثلثی از صحیح بخاری را در این مدرسه نقل کردم و کتاب هدایه را از کتاب بیوع تا کتاب شفهه و کتاب تلویح را از قسم احکام تا آخر کتاب، و شرح مواقف و شرح فرایض سیدشریف را تا مباحث تصحیح، در این مدرسه درس گفتم. از آن هنگام امور قضائی شهر بروسه را بمن واگذار کردند - روز 26 ماه رمضان المبارک سال 953- فیا ضیعهالاعمار (چه عمرها که به بیهوده سپری میشود). سپس دومین بار بتدریس در یکی از مدارس هشتگانه تعیین شدم -در تاریخ 18 رجب سال 954- در آنجا صحیح بخاری را از آغاز تا انجام آن درس گفتم، کتاب هدایه را از کتاب شفعه تا پایان کتاب نیز در آن مدرسه و کتاب تلویح را از ابتداء تا تقسیم چهارم و حواشی سید شریف را بر کشاف تا اثناء سورۀ فاتحهالکتاب هم در آن مدرسه تدریس کردم و مشغول تدریس بودم که مأمور عهده داری امورقضائی شهر اسلامبول گردیدم - روز 17 شوال سال 958- وز آن پس مشاغل و امور قضائی بکلی راهی را که در اشتغال بکسب دانش می پیمودم قطع کرد و سد عظیمی برای حصول این مقصود گردید، و کان ذلک فی الکتاب مسطوراً و کان امرالله قدراً مقدوراً. آنگاه در هفدهم ربیع الاول سال 961 مرا چشم دردی عارض شد که چندین ماه بطول انجامید و از این بیماری زیان بسیاری به من رسید و از درگاه حق جل ذکره امید میدارم که همچنانکه پیغمبر صلی الله علیه و سلم به امت مرحومه بشارت و نوید پاداش عطا فرموده در جهان دیگر تلافی و بهشت جاویدان نصیب گردد.
در اثناء اشتغال بتحصیل و کسب علم حق عزاسمه مرا بتصنیف کتابی چند در موضوع های مختلف موفق داشت از قبیل تفسیر اصول دین، اصول فقه و عربیه و غیره و نیز بتأییدات ایزدی به حل ّپاره ای از مسائل مشکله و تحقیق مطالب عالیه توفیق یافتم و برای هر یک از آن مباحث و مطالب رساله نوشتم که مجموع آنها از سی رساله متجاوز است، اما مقدرات وانقلابات روزگار رشتۀ آرزوی مرا برید و میسر نشد تمامی آنچه را که به سواد آورده بودم به بیاض نقل دهم، این بود شمّه ای از آنچه باری تعالی جل شأنه از علوم و معارف بر من بخشایش فرمود و بر حسب استعداد فطری بهره و نصیب من ساخت، و فوق کل ذی علم علیم و العیاذباللّه، کسی را این اندیشه در دل نگذرد که بیانات مندرجه در این شرح حال برای ابراز علم و فضل بوده بلکه سبب اصلی بیان این مطالب فرمانبرداری حق است که فرموده: و اما بنعمه ربک فحدث و قد فرغت من املائه یوم السبت، آخر شهر رمضان المبارک فی تاریخ سنه خمس و ستین و تسعمائه بمدینه قسطنطینیه المحمیه. (شقایق النعمانیه حاشیۀ ج 2 ابن خلکان چ مصر) علی افندی بن لالی بالی بن محمد بک المعروف به منق المتوفی سنه 992 در کتاب عقدالمنظوم ذکر افاضل الروم که ذیلی بر شقایق النعمانیه است آورده که: چون طاش کبری زاده از چشم نابینا گردید، از منصب قضا و تدریس استعفا کرد و از آنچه در دورۀ تصدی وی به امور قضائی ناشی شده بود توبه کرد و به تبییض مسودات خویش پرداخت. در آن اثناء به بیماری بواسیر نیز دچار شد، خویشان و نزدیکان وی چون او را در پایان روزهای زندگانی یافتند از او درخواستند که اگر از ناحیۀ آنان در طول مدت عمر قصوری در انجام وظیفۀ خویشاوندی نسبت بخود مشاهده کرده از ایشان درگذرد و اغماض کند، وی نیز که پیک اجل را نزدیک دیده بود در ازاء درخواست آنان این انشاء را املاء کرد:
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدﷲ رب العالمین والصلوه والسلام علی نبیه محمد صلی الله علیه و آله و صحبه اجمعین، و علی المشایخ الزاهدین و علی الفقراء الصابرین. و علی الاغنیاء الشاکرین و سلم علیهم سلاماً الی یوم الحشر والدین. ثم انی اشهدک و اشهد ملائکتک بان عشت علی مله الاسلام و عذت عن البدعه فی الدین و ارجو ان القاک بالاسلام فی یوم الدین. ثم ان اولادی و اقربائی التمسوا منی ان اجعلهم فی حل مما عملوا من الاسائه فیما وجب علیهم من رعایه حقی فیما بعد ذلک. والسلام علی سید الانام و صحبه الکرام. چون از املاء فراغت یافت مرغ روحش از عالم انس پرواز کرد و در حظائر قدس آرمید و کان ذلک فی سنه 968. و نیز صاحب عقدالمنظوم پس از سطری چند که در توصیف طاش کبری زاده و تمجید اخلاق وی نوشته گوید از زبان کسی که بگفتارش وثوق داشتم شنیدم که آن فقید علم و ادب روزی با دست خویش بزبان خود اشارت کرده گفت هذا فعل ما فعل من التقصیر و الزلل و صدر عنه ما صدر من الحق و الغلط، غیر انه ما تکلم فی طلب المناصب الدنیویه قط. و نیز در کتاب مزبور آورده که: طاش کبری زاده را خطی زیبا و مطبوع بود، و تندنویس بود، بخط خود کتب بسیار می نوشت. یکی از شاگردان او گفت در یکی از شبهای ماه مبارک رمضان، هنگامی که مدرس مدرسه قلندریه بود، بر سفرۀ وی حضور یافتم. (عادت بر آن داشت که در لیالی رمضان طلاب علوم را دعوت میکرد). طاش کبری زاده در آن شب گفت از زمانی که متصدی تدریس در مدرسه اسحاقیۀ اسکوب شدم، خویشتن را عادت دادم که در هر سال نسخه ای از تفسیر بیضاوی به خطّ خود نوشته وهر نسخه را به سه هزار دینار بمعرض فروش رسانم، و وجه آن را در راه اطعام طلاب علوم انفاق کنم. و نیز از پاره ای از اهل وثوق شنیدم که از قول طاش کبری زاده نقل کرده میگفت: ببعضی از مشایخ صوفیه پیوستم، و سپاس خدای را که بسبب او از نفایس حالات سلوک بدانچه مشتاق آن بودم مرا پیش آمد، چنانکه وقتی اتفاق افتاد که خود را از جامۀ بشریت عاری و روحی بی کالبد یافتم، درآن حالت نیمۀ روز دررسید، خواستم وضو سازم، توانائی آن که اعضا را بجنبش درآورم و بکار بازدارم در خودنیافتم، نیمه روز گذشت و هنگام عصر فرا رسید، و آن حالت در من باقی بود و پس از ساعتی چند بحالت اولیه بازگشتم. مؤلف عقدالمنظوم پس از بیانات فوق بذکر اسامی تألیفات او میپردازد، و گوید تألیفات وی عبارت است از: تجرید سیدشریف جرجانی، از اول کتاب تا مباحث ماهیت که مقالات مولی علی قوشچی و مولی جلال دوانی ومولی میر صدرالدین و مولی ابن الخطیب را بخلاصه ترین عبارتی در یکجا گرد آورده و سپس از تحقیقات خود آنچه مناسب مقام بوده ایراد کرده است. شرح قسم سوم از کتاب مفتاح العلوم سکاکی. شرح فوائد غیاثیه. و آن شرح جامعی است که بعضی از مواضع شرح مفتاح را رد کرده است. حاشیه از اول شرح مفتاح سیدشریف جرجانی که پاره ای از سخنان مولی مصلح الدین پدرش را هم در آن گنجانیده است. ولی این کتاب به اتمام نرسیده است. از مختصرات: مختصری در علم نحو بر منوال مختصر بیضاوی غیر از آنچه ذکر شد. رسائل دیگر و تحقیقاتی که در بسیاری از مسائل مشکله و مباحث معضله کرده است که اکثر آنها بحال مسوده باقی است و آنچه به بیاض رسیده زیاده از پانزده رساله میباشد. از آنجمله: صوره الخلاص فی سوره الاخلاص و غیره. طاش کبری زاده را اشعار تازی بسیار است از آن جمله چون ابوالسعود افندی جزئی از تفسیر خود را نوشت و برای طاش کبری زاده فرستاد، او این ابیات رادر پاسخ ابوالسعود ارسال داشت:
بنفسی جناباً حاز کل فضیله
و صار لاظهار الحقائق ضامناً
و اید روح القدس حسان طبعه
فجلی من الابرار ما کان کامناً
و تافح عن عرض النبی تادباً
ففی الحشر یلقاه من الخوف آمناً
بک المله الزهراء اضحت منیره
ففی الکوکب السیار قد صرت ثامناً.
و این دو بیت نیز که در هر بیت مصراعی از قصیدۀ معلقۀ امری ءالقیس را تضمین کرده از اوست:
وصلت حمی نجد ایا ریح شمأل
قفا نبک من ذکری حبیب و منزل
فوا اسفا رسم المدارس دارس
فهل عند رسم دارس من معول.
(عقدالمنظوم حاشیۀ ج 2 ابن خلکان).
کتب ذیل نیز از تألیفات طاش کبری زاده است که چون در هیچیک از کتابهائی که ترجمه احوال او را نوشته اند دیده نشد از مجامیع دیگر نقل و در پایان این ترجمه احوال ثبت میگردد: شرح اخلاق عضدالدین الایجی. لذه السمع و استغراق المفرد والجمع. الاربعین. نوادر الاخبار فی مناقب الاخیار. روض الدقایق فی حضرات الحقائق. آداب البحث. النهل والعلل فی تخفیف اقسام العلل. مفتتّح الاعراب. غایه التحقیق، فی تقسیم العلم الی التصور والتصدیق. منیه الشبان فی معاشرهالنسوان. شرح منظومۀ فیضی در فرائض و به ترکی است. رساله الشفاء فی دواء الوباء، رساله در وقف نقود. رساله در حکمت عملیه. رساله در حمد. شرح مقدمه الصلوه. این اثر را بفناری نیز نسبت میدهند. حاشیه بر فرائض السراجیه.
زرکلی در اعلام آورده، که، طاش کبری زاده مورخ است و ترک نژاد مستعرب، در شهر بروسه تولد یافته، و مکرر بمناصب تدریس و قضاء منصوب گردیده، و آخرین شغلش قضاء حلب بوده در همان اوقات به نابینائی مبتلا شد. از تألیفات اوست: شقائق النعمانیه من علمأالدوله العثمانیه. این کتاب طبع شده است. مفتاح السعاده، طبع شده. نوادر الاخبار فی مناقب الاخیار. که معجمی است در تراجم، و هنوز به طبع نرسیده است. الشفاء فی دواء الوباء طبع شده است و رسالۀ کوچکی است. الرساله الجامعه لوصف العلوم النافعه. خطی است و طبع نشده است. (الاعلام ج 1).
مؤلف معجم المطبوعات پس از نقل خلاصۀ ترجمه احوالی که طاش کبری زاده بقلم خود نوشته گوید: و کان المترجم بحراً من المعارف و العلوم، متسنماً من الفضایل سنامها و غاربها مقیداً من المعانی شواردها و غرائبها. قیل ان تآلیفه تنیف علی الثلاثین، و کان ینظم الشعر العربی. از کتب او که به طبع رسیده فقط کتب ذیل را نام برده است: آداب البحث و المناظره. این کتاب منظوم است و در ضمن مجموعی از مهمات فنون مکرر به طبعرسیده است. رساله الشفاء لادواء الوباء. مؤلف این کتاب گفته که: املیتها نفعاً لکافه المسلمین فی امرالاعتقاد و صوناً لعقائد الامه فی حق هذه البلیه عن طرفی الاقتصاء. الخ. در مطبعۀ وهبیه به سال 1292 به طبع رسیده است. شرح (طاش کبری زاده) بر رساله ای که خود درآداب بحث و مناظره نوشته و در اسلامبول به طبع رسیده است. شرح بر فوائدالغیاثیه، در معانی و بیان که از تألیفات عضدالدین الایجی است. (علم بلاغت) ، این کتاب نیز در اسلامبول به سال 1314 چاپ شده است. شقایق النعمانیه فی علماء الدوله العثمانیه. تألیف این کتاب به سال 965 هجری قمری خاتمه یافت، و تراجم احوال علما را به ده طبقه بخش کرده و من حیث المجموع پانصد و بیست و یک تن از علما را ذکر کرده که یکصد و پنجاه تن از آنان در ردیف اساتید و مشایخ، و بقیه از دانشمندان میباشند. این کتاب در حاشیۀ تاریخ ابن خلکان در دونوبت یکی به سال 1299 و دیگری به سال 1310 به طبع رسیده است. مفتاح السعاده و مصباح السیاده، فی موضوعات العلوم. مؤلف در این کتاب انواع و اقسام علوم، و موضوع هر علمی، و نام کتبی که در آن علم تصنیف شده با اندکی از ترجمه احوال مصنفین کتب مصنفه را در هر فنی ذکر کرده، و به سال 1328 در حیدرآباد دکن در دو جلد به طبع رسیده است. (معجم المطبوعات العربیه ج 2 ص 1221) و رجوع به احمد بن المصطفی و ابوالخیر در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ابن مصطفی طاش کبری زاده، مکنی به ابوالخیر و ملقب به عصام الدین. مولد به سال 901 ه. ق. بشهر بروسه و وفات در سنۀ 968 ومدفن او بجوار تربت سید ولایت در محلۀ عاشق پاشاست. او یکی از علمای آسیهالصغری و صاحب اخلاق حمیده و متواضع و از دعوی و مکابره مجتنب بود. پدر وی مصطفی مدرس بود و اصل این خاندان از مهاجرین یمن باشند. و چندی نیز تولیت قضاء حلب میکرد. مصطفی، فرزند خویش احمد را در خردی با عائلۀ خود بانگوریه (آنکارا) برد وپس از مدتی به بروسه بازگشتند و سپس باسلامبول رفته اقامت گزیدند، و در آنجا احمد از پدر خویش و از سیدی محمد قوچو و میرم چلبی و شیخ محمد تونسی به کسب علوم ادبیه و ریاضیه و هیئات و علوم شرعیه و تفسیر و حدیث پرداخت و سپس بدو اجازۀ تدریس دادند. در اول در دیمتوکه در اوروج پاشا سپس در اسلامبول در مولانا محیی الدین ابن حاجی حسین و در اسکوب ب مدرسه اسحاقیه و باز در اسلامبول ب مدرسه قلندریه و مدرسه مصطفی پاشا و در ادرنه در یکی از دو مدرسه متجاور و باز در اسلامبول در یکی از مدارس ثمان تدریس میکرد و در آخر به ادرنه مدرسی مدرسه سلطان بایزید مستقلاً بدو محول شد. و در 952 مولویت بروسه و بعد از آن منصب قضاء اسلامبول بدو دادند و آنگاه که وی از دو چشم نابینا شد ازمنصب خود استعفا جست و بقیۀ عمر را به تبییض مسودات تألیف پیش و تألیف چند کتاب دیگر پرداخت. مشهورترین مصنفات وی الشقائق النعمانیه فی علماء دوله العثمانیه است و آن کتاب شامل تراجم احوال پانصد و بیست تن علماء مشایخ عثمانی از ابتدا تا زمان سلطان سلیمان خان قانونی یعنی زمان خود مؤلف است. کتاب دیگر او مفتاح السعاده و مصباح السیاده یا موضوعات العلوم است وآن کتاب حاوی تعریفات کافۀ علوم و فنون و اسامی کتب و ترجمه احوال مختصر مؤلفین میباشد. و این دو کتاب را بعربی نوشته است. و کتاب موضوعات العلوم را پسراو کمال الدین محمد بترکی ترجمه کرده است، و بکتاب شقایق النعمانیه ذیل های بسیار نوشته اند و مشهورترین آنها، ذیل عشاقی و ذیل شیخی و ذیل نوعی زاده است، و ذیل نوعی زاده کاملترین کتابی است در تراجم علما و مشایخ میان سال 965 که طاشکپری زاده کتاب خود را بدان سال ختم کرده و سال 1042 که انتهای ذیل نوعی زاده میباشد. و نیز او را تألیف دیگری است تاریخ کبیر، و آن کتاب وفیات ابن خلکان است بعلاوۀ تراجم بسیاری از صحابه و حکما و دیگر مشاهیر و آن را زمانی که در اسکوب مدرسی داشت نوشته و در 938 بپایان رسانیده است و سپس آن را خلاصه کرده و تاریخ انبیاء را بر آن افزوده است. و احمد را برعده کثیری از کتب تدریس زمان شروح و حواشی است، ازجمله: شرح عوامل المائۀ شیخ عبدالقادر جرجانی. شرح دیباچۀ هدایه. شرح دیباچۀ طوالع. حاشیۀکشاف. حاشیۀ تجرید شریف. شرح فوائدالغیاثیه قاضی عضدالدین ایجی. شرح قسم ثالث مفتاح. حاشیه بر شرح مفتاح سید شریف. شرح جزرین در علم قراآت. معلام در علم کلام. الجامع در منطق. متن و شرح در فرائض. مختصر در علم نحو. اللواءالمرفوع فی حل مباحث الموضوع. رساله الشهودالعینی فی تحقیق مباحث الوجود الذهنی. رسالهالاستیفاء لمباحث الاستثناء. مسالک الخلاص فی مهالک الخواص. رسالهالانصاف فی مشاجره الاسلاف. المحاکمات بین المولی لطفی و المولی عذاری فی ایراد السبعالشداد. رسالهالعنایه فی تحقیق الاستعاره بالکنایه. رساله فی صناعات الخمس. رسالۀ قضا و قدر. رسالۀ طاعون. الرسالهالجامعه فی وصف العلوم النافعه. اجل المواهب فی معرفه وجودالواجب. نزههالألحاظ فی عدم وضع الالفاظ. رساله التعریف والأعلام فی حل مشکلات الحدّ التام. القواعدالجلیات فی تحقیق مباحث الکلیات. فتح الأمر المغلق فی مسئله المجهول المطلق. رساله فی تفسیر آیهالوضوء. رساله فی قوله تعالی، هوالذی خلق لکم ما فی الأرض جمیعاً. واز کتب او که بطبع رسیده است: شقایق النعمانیه و ترجمه موضوعات العلو. او را یک دختر و پنج پسر آمده است و کمال الدین محمد بن احمد سمت قاضی عسکری داشت و چهار تن دیگر منصب قضا داشته اند و آنگاه که مبتلا بعمی شد ابیات ذیل را بتحسر محرومیّت از بصر سروده است:
حرمت من الأحباب لذه نظره
فواحسرتا ان لم افق قبل موتتی
و لاتجزعی یا نفس من نازل جری
بتقدیر خلاق ال̍ه البریّه
فان الرضا والصبر فی کل محنه
من اخلاق اصحاب النفوس الرضیه
لغت نامه دهخدا